او روزهای خود را در یک باغ خصوصی طبیعی بزرگ در شمال ایران سپری کرد و در آنجا میزبان بازدیدکنندگان و دوستان بسیار خود بود. پس از مرگ جسدش بنا به وصیتش در آنجا به خاک سپرده شد. خانواده نزدیک  ))بسکی(( صرفاً به اجرای وصیت او بسنده نکردند و این ایده مطرح شد تا باغ به مکانی نیمه عمومی برای استراحت و تأمل بسیاری از پیروان او تبدیل شود. به این ترتیب، مقبره او باید قادر به گسترش از یک نقطه فیزیکی محدود به ایده ای باشد که کل باغ را پر می کند.

جسد بسکی در کنار فضاهای زندگی روزمره اش به خاک سپرده شده است. تصور می‌شود که او از بین رفته است، اما او همچنین برای رشد بافت گیاهی زنده است که باغ را به وجود می آورد. هر چه زاده می شود در معرض زوال است و هرچه زوال می یابد مبنای بازتولید جدیدی است. عملاً هیچ لحظه مطلقی از کامل بودن یا نیستی وجود ندارد و حالت میانی ناتمامی حالت غالب در چرخه زندگی است. این مجاورت مرگ و زندگی، این درهم تنیدگی دو مفهوم به ظاهر اما نه لزوما متضاد، چیزی است که طراحان را مورد توجه قرار داده است.

در فرآیند طراحی، حالت ناقص بودن به عنوان حالت نهایی وجود، در نظر گرفته می شود. برای نمایان ساختن آن، سازه‌های دست‌ساخته و بافت طبیعی باغ در برزخی درهم آمیخته از ناقصی، بین مرگ و زندگی معلق هستند، بنابراین بر چرخه دائمی پیدایش و انحطاط پافشاری می‌کنند.

بنای یادبود بسکی از سازه ای ساخته شده از میلگرد تشکیل شده است که معمولاً به عنوان عنصر کششی بتن مسلح استفاده می شود و معمولاً ناتمام در نظر گرفته می شود و در انتظار تکمیل آن است.

این اولین مرحله از تبدیل باغ بابا بسکی به باغ عمومی بود، فاز بعدی این پروژه شامل تولد دوباره فضاهای زندگی او به فضای عمومی است که تحت همین چتر مفهومی طراحی شده و سال آینده اجرا خواهد شد.